اروشا اروشا ... پاشو پاشو دیگه .....نمیخوای بری مدرسه!!!!!
اوف مدرسه صبح شده موقع درسه خخخخخخخخخخ
ار تخت اومدم پایین...............
به ساعتم نگاه کردم ساعت ده دقیقه به هفت بود چرا سرویس نمیاد؟؟؟ وااااااااااای جا موندم
اوه کتابام!!!!! کیفم!!!
حالا بدو بدو ....
مامان جا موندم دیر شد...
مادرم بدو زنگ بزن آژانس
و خدارو شکر رسیدم مدرسه
اخخخخخخخخخخخخخخ جان صف نیست
نمیتونین فکرشو کنین که ادم وقتی حال نداره چقدر صف موندن واسش عذاب اوره
میتونین درک کنین؟؟؟؟؟!!!!!
زنگ اول ریاضی داشتیم اخ جون زنگ شیرین ریاضی!!!!
بنا به دلایلی که پرسنل مدرسه با من بدن حالا بمونه چرا.... میترسم ترورم کنن!!!هاهاهاهاهه خخخ...
از چند روز پیش برنامه ریزی کرده بودیم برای تولد علی کریمی .....
که فردا تتتتتولدشه
تولد تولد تولدت مبارک {تو اپ یعدی به این موضوع پرداخته خواهد شد...}
امروز ترکککککوندیم فردا هم اگه خدا بخواد خواهیم ترکوند!!!!!!
قرار بود امروز حدود ساعت شیش برم خونه دوستم ولی برنامه تغییر کرد و چون....
البته محی جونننننننم {محدثه} نمیدونه که برنامه تغییر کرده!!!!!! هه
خب ولی از اونجایی که من خیلی ریلکسم قدم زنان بعد مدرسه حرکت کردم به سمت خونشون حالا بشمار یک قدم دو قدم سه قدم......
رسیدم در خونشون ولی دیگه اینجا خجالت کشیدم منم خجالللللللتی وای مامان منو بگیر!
حالا بشمار یه دقیقه دو دقیقه که کلش پیدا شد از ما رو از این انتظار تلخ در اورد.....!
بعد ناهار اومدیم نت منم چون کامپیوترم خرابه دارم اینجا مینویسم البته دروغ نباشه محی داره میتایپه
سلااااام بچه ها من سونیا هستم{محدثه}
خوشحال شدم از نوشتن براتون
اروشا دوستای باحالی داره
راستی بچه ها من استقلالی هستم
ایوووول
درووووووود
هه البته اینو به زور نوشتم چون اروشا گیر میداد. ما هم چون متجاوز نیستیم گفتیم وب خودشه دیگه بیشتر از این ننویسم
خب بچه ها خوشحال شدم بهش بگین بازم بیاد پیشم از طرف من خدا نگهدار
.
.
.
.
.
.
چند روز پیش تو رشت بارو ن اومده بود منم که عااااشق زیر بارون قدم زدنم...
وای چه باحال
+ میگن زیر بارون کسی اشکاتو نمیبینه......
.....
خدایا جای سوره ی عشق در قرآنت خالیست که اینگونه اغاز میگردد:
و قسم به روزی که قلبت را میشکنند و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت.....
نظرات شما عزیزان: